خاطرات نی نی ما

لباس مامانی

سلام نی نی عزیزم امروزیه لباس بارداری خوشمل خریدم که گشادو راحته وشما هم توش پیدایی.این اولین لباس بارداریمه.مبارکم باشه.     امروز شما 4ماهو بیستو نه روزته فردا میری تو پنج ماه .بووووووووووووووووووووس ...
13 مهر 1392

روز اول دانشگاه

سلام عزیزم امروز رفتم دانشگاه وشما حسابی با هر حرفی که استاد میزد تکون میخوردی.منم هی کیف میکردم.بعضیا متوجهت شدن بعضیا هم نه.یکمم گشنگی کشیدم ببخشین.خیلی دوست دارم بووووووووووس ...
11 مهر 1392

درد دل

سلام جگر مامان.. امروز یه کم تکونای موجی رفتی و هی مامان احساس گشنگی میکنه و هی میره سر یخچال.خوبه کسی نیس ببینه. عزیز دلم یه کم نگرانتم نمیدونم چرا.ولی میخام برم سونو تا خیالم راحت بشه.رفتم میام خبرشو بهت میدم.ایشالا که سالم سالمی. نفس منی زندگی.تازه دارم مزه مامان شدن رو میچشم نمیدونی چه حس جالبیه وقتی ادم نگران نی نیش میشه.باورم نمیشه قراره تا چندوقت دیگه مثل یه مامان واقعی بغلت کنمو بهت غذابدمو خالاصه همه جوره بهت برسم. فک کن تو نی نی خود خودمی مال خود خودم.نمیدونی چه حس قشنگیه.ایشالا سالم و به موقعش تو بغلم باشی.     دوشت دالم نی نی خوجمل م       ...
10 مهر 1392

با اجازه پسرم...

سلام پسر قشنگم.امروز بلاخره تصمیم گرفتم برم دانشگاه ثبت نام کنم.اخه مرخصی ها رو میخام بذارم بعداز اومدن شما تا همش پیشت باشم .عزیزم دوروزه از اون حرکت موجیات خبری نیس.ب جنب که م امانی منتظره .بوووووووووووس ...
10 مهر 1392

مامانو ببخش

سلام پسر عزیزم دیروز وقت نکردم بنویسم.شرمنده.عزیزم میدونم شبا خیلی بد میخوابم اگه اذیت میشی منو ببخش دست خودم نیس.عزیزم واسه باباییت دعا کن مشکلش حل بشه.اخه یه گرفتاری داره. پسمل عزیزم امروز شما4ماه و 25 روزته میدونم.داری روز به روز بزرگو بزرگتر میشی.اخ قربونت برم کی بشه بیای تو بخل مامان هی ناز کنی مامانم نازتو بکشه.خیلی دوست دارم و منتظر دیدنتم.راستی دیروز اولین روز کلاس بود که وسطای راه متوجه شدم تشکیل نمیشه و کلی حرص خوردم اخه تو پیاده روی کمرم درد گرفت.برا شماهم ناراحت بودم که نکنه اذیت بشی ولی امیدوارم شما قوی باشی این چیزا روت تاث یر نذاره.بووووووووووووووووووووووووس   ...
10 مهر 1392